دلنوشته ها

جای امن دل نوشته ها

اینچنین عشق به من میدادند
دست و پاهایم را، با زور میبستند
دهنم را نیز باز
دارو می ریختند

و چنین بود که عشق
نه ، لبریز نشد
حلقه در گوش نرفت
او دل انگیز نشد

هرچه رویا هم بود
مثل رو یا بود و رفت
کس حریف حکم
قاضی هیز نشد

...

دوست می داشتم، عشق
به دلم مهر می خورد
ای کاش در محکمه
اسمم عاشق می شد!

آرمان.ک.ر
اینچنین عشق به من میدادند
دست و پاهایم را، با زور میبستند
دهنم را نیز باز
دارو می ریختند

و چنین بود که عشق
نه ، لبریز نشد
حلقه در گوش نرفت
او دل انگیز نشد

هرچه رویا هم بود
مثل رو یا بود و رفت
کس حریف حکم
 قاضی هیز نشد

...

دوست می داشتم، عشق
به دلم مهر می خورد
ای کاش در محکمه
اسمم عاشق می شد!

آرمان.ک.ر
نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 15:57 توسط آرمان.ک.ر| |

در اتاقم، من بودم 
گیلاس مشروبی 
و دود سیگار با بوی پیچیده 
و یک عالمه خیال

خیالی که تصویری گنگ در ذهنم داشت
سرتاسر خیالم را مرور میکنم
تصویر را همچنان تار میبینم
با دقت که مینگرم فراموشی برایم دست تکان میدهد

ناگهان چشمم کلاغهای شوم را می بیند
بی اختیار دستم بالا میرود
ولی نیمه راه که همراه فراموشی می روم
دوباره دلم برای همه چیز تنگ می شود

آرمان.ک.ر - تیر 92
نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت 1:5 توسط آرمان.ک.ر| |


Power By: LoxBlog.Com